loading...
llililillii**اف ام سرا موزيك**iillililill
farshad بازدید : 59 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:
من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم!
در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟؟؟!!!!
جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!
farshad بازدید : 74 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:
من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم!
در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟؟؟!!!!
جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!
farshad بازدید : 92 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)
مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!

در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید …

با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد..

او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان
بود، به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

*"" دوستت دارم بابایی""*

…..

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!

farshad بازدید : 65 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)
مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!

در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید …

با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد..

او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان
بود، به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

*"" دوستت دارم بابایی""*

…..

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!

farshad بازدید : 64 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)

روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :

خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار…!

پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!

فرمودند : چه باید می گفتم؟

یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه وغلات می سازیم…

دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !

پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم…

عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !

پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم…

وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند…

تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!

کوروش تبسمی نمود واین گونه پاسخ داد :

من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر

گردم واقدام نمایم؟!

پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است…

farshad بازدید : 36 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)

روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :

خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار…!

پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!

فرمودند : چه باید می گفتم؟

یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه وغلات می سازیم…

دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !

پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم…

عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !

پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم…

وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند…

تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!

کوروش تبسمی نمود واین گونه پاسخ داد :

من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر

گردم واقدام نمایم؟!

پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است…

farshad بازدید : 54 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند :

چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس

نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است

farshad بازدید : 44 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند :

چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس

نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است

farshad بازدید : 63 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)
دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم……. به سمت راست گرفتم ، موتوری هم به راست پیچید… چپ، موتوری هم چپ… خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه… وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ??? درجه پیچیده… با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده …
مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم… در همین حال زیر چشمی هم نیگاش میکردم،… باحیرت دیدم چشماش را باز کرد … گفتم این حقیقت نداره… رو کردم بهش و گفتم سالمی…؟ با عصبانیت گفت: ” په چونه مثل یابو رانندگی موکونی…؟ ” با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم… گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده…. یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟ شی موی تو ؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره …. !!!
farshad بازدید : 105 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)
دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم……. به سمت راست گرفتم ، موتوری هم به راست پیچید… چپ، موتوری هم چپ… خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه… وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ??? درجه پیچیده… با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده …
مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم… در همین حال زیر چشمی هم نیگاش میکردم،… باحیرت دیدم چشماش را باز کرد … گفتم این حقیقت نداره… رو کردم بهش و گفتم سالمی…؟ با عصبانیت گفت: ” په چونه مثل یابو رانندگی موکونی…؟ ” با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم… گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده…. یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟ شی موی تو ؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره …. !!!

تعداد صفحات : 57

درباره ما
اف ام سرا موزيك
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 564
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 34
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 234
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 439
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 439
  • بازدید ماه : 972
  • بازدید سال : 8,795
  • بازدید کلی : 106,410